۱۷ بهمن ۱۳۸۳، ۱۱:۳۱

'گزارشي ديگر در حاشيه بازديد خبرنگاران از زندان اوين

ديوارهايي به بلندي يك عمر پشيماني !

معروفترين زندان تهران و يا شايد ايران، حالا به ندامتگاه تبديل شده است، اصلي ترين نماد زندان را از اوين حذف كرده اند، اينجا ديگر خبري از درها و ميله هاي آهني نيست. هميشه وقتي اسم زندان را مي شنويم به ياد انسان هايي مي افتيم كه ميله هاي آهني فاصله بين آنها با دنياي بيرون است، اما حالا در ندامتگاه اوين اين حدفاصل برداشته شده و كساني كه به عنوان محكوم اين جا هستند، ديگر مجرم خوانده نمي شوند، حالا به اين افراد مي گويند، مددجو.

سكوت خلوتش كه شكسته مي شود، با بي قيدي به بيرون سلولش نگاه مي كند، از اين كه چند جفت چشم كنجكاو به خلوت او سرك مي كشند، خوشحال نيست. دوباره زل مي زند به ديوار، نمي خواهد اين چشمان كنجكاو بيشتر از اين به خلوتش سرك بكشند، برق فلاش دوربين ها اذيتش مي كند، دستانش را سپر صورتش مي كند و رويش را بر مي گرداند.

او هم شايد مثل همه هم بندي هايش فكر مي كند كه بي گناه است، يا شايد هم گناهانش را مرور مي كند، زندگي اش را از پرده تصويري ذهنش مي گذراند، هر چه هست حضور آدم هاي ديگر ناراحتش مي كند.

 

اينجا ندامتگاه اوين است، رييس سازمان زندان ها مدام اين واژه را تكرار مي كند، اصرار دارد به همه بقبولاند كه اينجا ديگر زندان نيست، اما براي كساني كه دوران محكوميتشان را در اينجا مي گذرانند، جايگزيني پرده به جاي ميله هم نتوانسته احساسشان را عوض كند، آنها زنداني اند و يا به قول رييس سازمان زندان هاي استان تهران مدد جو.

 

سال ها پيش يك بار براي مصاحبه با چند زنداني به زندان اوين رفته بودم و حالا به ندامتگاه اوين آمده ام.

ديگر خبري از سلول هاي تنگ و تاريك نيست، همه چيز عوض شده ، يك بازسازي كلي ، همه جا تميز است، حالا ديگر زنداني ها و يا به قول مديركل  سازمان زندان هاي استان تهران مددجويان اين ندامتگاه مي توانند به مرخصي بروند، مي توانند با همسرانشان ملاقات خصوصي داشته باشند، مي توانند كار كنند و حقوق بگيرند و مي توانند خيلي كارهاي ديگر را در محيطي به نام زندان انجام دهند .

 

سلول هاي بي ميله

 

در زندان اوين يا همان ندامتگاه بيشتر افرادي كه دوران محكوميت خود را مي گذرانند، محكومان مالي اند، يك بند بزرگ و دلباز در اختيار اين محكومان است، وقتي وارد اين بند مي شوي بي اختيار به ياد حجره هاي بازار مي افتي، خيلي از كساني هم كه اينجا هستند بازاري هايي اند كه به دليل ورشكستگي گذارشان به اينجا افتاده، البته اكثر اين افراد بدهي هاي چند ده ميليوني دارند، كف سلول ها فرش شده و جالب اينجاست كه فرش ها را خود زندانيان از فروشگاه زندان خريده اند .

 

اينجا مي تواني چهره هاي آشنايي زيادي را ببيني، از اكبر گنجي گرفته تا شهلا جاهد و محمد بيجه و علي باغي همدست بيجه.

بيجه و علي باغي در سلول هاي انفرادي زندان اوين يا همان ندامتگاه اوين دوران محكوميت خود را مي گذرانند، بيجه منتظر اجراي حكم اعدام و علي باغي منتظر گذشت روزها و سال ها و به پايان رسيدن 15 سال حبس.

 

شهلا جاهد، قاتل زن ناصر محمد خاني هم در اين ندامتگاه است هر چند كه او خودش را قاتل نمي داند، زني كه شوهرش را به جرم تجاوز به دختر 15 ساله اش كشته، نامادري كه به قول خودش در اثر جنون آني فرزند 11 ساله شوهرش را به قتل رسانده، زني كه با همدستي شوهر و برادر شوهرش اقدام به سرقت طلافروشي خيابان كريم خان كرده و باعث فوت صاحب طلا فروشي شده اند و....

 

سلول هاي انفرادي ندامتگاه اوين شبيه هيچ يك از سلول هاي انفرادي زندان هاي ديگر نيست، اينجا بيشتر شبيه به سوئيتي يك نفره است، حمام ، دستشويي و محوطه اي براي استراحت محكومان.

 

به گفته مديركل سازمان زندان هاي استان تهران اين امكانات حق مددجويان است، در ندامتگاه اوين 24 سوئيت براي ملاقات خصوصي مددجويان با همسرانشان ساخته شده است. اين افراد مي توانند 24 ساعت در اين سوئيت ها در كنار همسران خود باشند.

 

هيجاني كه به زندان ختم شد

 

21 ساله است، دو سال پيش ازدواج كرده و حالا راهي زندان شده، او علت اسارتش را هيجان مي داند.

لاله مي گويد: 8 ماه پيش به همراه شوهر و برادر شوهرم به يك طلا فروشي در خيابان كريم خان حمله كرديم، مي خواستيم طلاهاي مغازه را بدزديم، اما صاحب مغازه سكته كرد و مرد.

 

او مي افزايد: اين كار را فقط براي هيجان انجام داديم، بر اثر ديدن فيلم هاي خارجي وگرنه هيچ احتياجي به پول نداشتيم، البته در گزارش پزشكي قانوني هم آمده بود كه صاحب مغازه بر اثر خفگي درگذشته، حالا برادر شوهرم به اتهام قتل عمد به قصاص محكوم شده و من و شوهرم هنوز تكليفمان روشن نيست، اما متهم به معاونت در قتل هستيم.

 

شهره هم يكي ديگر از دختراني است كه در كارگاه خياطي زندان اوين كار مي كند، او نيز به جرم رابطه نامشروع در اين جاست.

شهره مي گويد: با شوهرم دعوا كردم، از خانه بيرون آمدم نمي خواستم به خانه پدر و مادرم بروم، در خيابان ها مي گشتم كه دستگير شدم.

 

خودش معتقد است به خاطر كمي آرايش در خيابان دستگير شده، اما اتهامش چيز ديگري است، رابطه نامشروع.

 

پشت دار قالي نشسته اند و تار و پود ها را به هم مي بافند، منظم و درست از روي نقشه، شايد در دلشان مي گويند اي كاش زندگي ما هم نقشه اي به اين زيبايي داشت و مي توانستيم تار و پودش را چنين منظم به هم گره بزنيم و گذرمان به اينجا نيفتد. اسارت اسارت است حتي اگر تو در قصري زيبا اسير باشي!

 

فاطمه به جرم قتل همسرش در اين ندامتگاه است، او شوهرش را خفه كرده چون مرد معتاد مي خواسته به دختر 15 ساله اش تجاوز كند.

 

فاطمه مي گويد: به محض ورود به خانه با صحنه بدي رو به رو شدم، شوهرم قصد تجاوز به دختر 15 ساله ام را داشت به همين خاطر به او حمله كردم، معتاد بود و نمي توانست از خودش دفاع كند، زماني به خود آمدم كه ديگر نفس نمي كشيد.

 

او مي افزايد: به قصاص محكوم شدم اما دخترم براي آيت الله شاهرودي نامه نوشت و حكم اعدام مرا فعلا لغو كردند، حالا بلاتكليفم و منتظرم تا ببينم چه اتفاقي مي افتد.

 

هما زن ميانسالي است كه اصلا دوست ندارد با كسي حرف بزند، اما بالاخره راضي مي شود و لب به سخن مي گشايد ، او به جرم داشتن خانه فساد در ندامتگاه اوين به سر مي برد، هنوز حكمي براي او صادر نشده، خودش معتقد است كه بي گناه پايش به زندان كشيده شده است.

 

هما مي گويد: تمام خانه ام را گشته اند و چيزي پيدا نكردند، يك ماه است كه اينجا بلاتكليف مانده ام، من سه تا بچه دارم و الان بدون حضور من بي سرپرست مانده اند.

 

من قاتل نيستم

 

اين اولين جمله اي است كه شهلا جاهد متهم رديف اول قتل همسر ناصر محمد خاني  به زبان مي آورد.

او كه در گروه سرود ندامتگاه اوين است، بعد از اجراي سرود در پاسخ به خبرنگاران مي گويد: من قاتل نيستم ، به خاطر شكنجه هايي كه در اداره آگاهي به من داند مجبور به اعتراف شدم.

 

او مي افزايد: من هنوز هم ناصر محمد خاني را دوست دارم، اما لاله را من نكشتم، دليلي براي كشتن او نداشتم، من اميدوارم لطف خدا شامل حالم شود، تنها اميدم به اوست.

 

يك هزار توماني هم ندارم

 

بيجه يا همان بسيجيه در پاسخ به اين كه آيا مي تواند ديه بچه هايي را كه كشته بپردازد،  مي گويد: من حتي يك هزار توماني هم ندارم، اميدوارم خانواده بچه ها من را ببخشند!

 

او دليل قتل بچه ها را فقر مي داند و مي افزايد: دليل خاصي براي كشتن آنها نداشتم، فقط تنها دليلم فقر بود، هيچ كاري نداشتم ، از اين طور زندگي كردن خسته شده بود و تمام اين ها باعث شد دست به قتل بزنم.

 

بيجه مي گويد: اميدوارم بخشيده شوم، اگر مرا از زندان آزاد كنند، به خارج از كشور مي روم!

 

طرح حبس زدايي

 

مديركل زندان هاي استان تهران مي گويد: طرح حبس زدايي از طرف مركز پژوهش و آموزش سازمان زندان ها به قوه قضاييه داده شد و خوشبختانه مورد تاييد قرار گرفت.

 

سهراب سليماني مي افزايد: با اجراي اين طرح نوع نگهداري پليسي از زندان هاي كشور كاملا حذف شده و تمامي زندان ها به ندامتگاه تبديل مي شود.

 

او تصريح مي كند: تمام تلاش ما اين است كه تعداد زندانيان را به حد معقول برسانيم، در حال حاضر 136 هزار زنداني در سراسر كشور داريم كه بايد تلاش كنيم اين تعداد را به 50 هزار نفر برسانيم.

 

سليماني خاطر نشان مي كند: مهم اين است كه متهم در مدتي كه در ندامتگاه يا زندان به سر مي برد، تاثيراتي بر روي او داشته باشد، اگر مدت حبس طولاني باشد اما نتيجه اي حاصل نشود هيچ فايده اي نخواهد داشت.

 

او مي گويد: در حال حاضر در ندامتگاه ها به بحث مهارت هاي شغلي زندانيان توجه خاصي مي شود، آنها در كارگاه هاي ندامتگاه تحت آموزش قرار مي گيرند، كار كرده و حقوق دريافت مي كنند.

 

مديركل زندان هاي استان تهران در خصوص انجام اعمال خلاف در زندان توسط محكومين مي افزايد: زندان هم جامعه كوچكي است مثل جامعه اي كه ما در آن زندگي مي كنيم، پس خلاف كردن در اين جا هم اجتناب ناپذير است ، ما تمام تلاش خود را براي كنترل اين افراد انجام مي دهيم اما چنين اتفاق هايي نيز بعضا رخ مي دهد.

 

 سليماني در خصوص امكانات ندامتگاه اوين مي گويد: يكي از امكانات بسيار مهمي كه در اين ندامتگاه در حال آماده سازي است، بيمارستان ندامتگاه اوين است كه پس از افتتاح اين بيمارستان ديگر نيازي نيست تا زندانيان بيمار را براي مداوا به بيمارستان هاي سطح شهر اعزام كنيم.

 

او مي افزايد: ما مي توانيم با استفاده از امكاناتي كه در اين بيمارستان پيش بيني شده است، اعمال جراحي هم انجام دهيم و تنها در صورت بروز بيماري ها خطرناك و حاد كه امكانات درماني آن در اين بيمارستان وجود نداشته باشد، محكومين به بيمارستان هاي سطح شهر فرستاده مي شوند.

 

امكان تحصيلات عاليه در ندامتگاه اوين

 

يك خير مدرسه ساز مركز آموزشي را در ندامتگاه اوين ساخته ، در اينجا محكومان مي توانند به تحصيل علم و دانش پرداخته و از وقت خود به نحو احسن استفاده كنند.

 

همچنين براي دانشجوياني كه در ندامتگاه به سر مي برند، امكان ادامه تحصيل وجود دارد و آنها براي دادن امتحان هاي پايان ترم هم به دانشگاهي كه در آن تحصيل مي كرده اند فرستاده مي شوند.

 

باور كنيد، اينجا ندامتگاه اوين است

 

باور كنيد، اينجا ندامتگاه اوين است، مددجويان زيادي در اين ندامتگاه حضور دارند، آنها هنوز هم خودشان را زنداني مي دانند، ميان آنها و شلوغي شهر هنوز يك در بزرگ آهني است، اما به هر حال ندامتگاه اوين چهره ديگري به خود گرفته، مدد جويان هم از اين وضع ابراز رضايت مي كنند، اما به قول آنها كه مجرمند اگر اوين به قصري باشكوه هم تبديل شود، چون آنها دوران محكوميت خود را در آن مي گذرانند، برايشان همچنان حكم زندان را خواهد داشت.

 

بايد اميدوار بود اجراي طرح طبقه بندي زندانيان و رسيدگي به وضعيت زندان ها مختص استان تهران نباشد و ديگر شهرها و استان هاي كشور نيز دست به چنين اقداماتي بزنند و هر چه زودتر طرح طبقه بندي زندان ها را به مرحله اجرا بگذارند. ضمن آنكه بايد آرزو كنيم  روزي برسد  كه جامعه اي تهي از زندان داشته باشيم .

کد خبر 154972

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha